اگر تو نبودی عشق به چه کار می آمد و بهشت را شب و روز برای که می آراستند؟
اگر تو نبودی هیچ کلمه ای به دنیا نمی آمد و شاعران لب به سخن نمی گشودند.
اگر تو نبودی دلها در پستوی فراموشی و در شبستان خاموشی می پوسیدند.
اگر تو نبودی من همچنان در کوچه های بی مهتاب ازل محصور می ماندم و قدم بر زمین نمی
گذاشتم.
اگر تو نبودی چه کسی دلتنگی و انتظار را به من می آموخت و کدام دست نوازشم می کرد؟
اگر تو نبودی چه کسی الفبای دوست داشتن را بر زبانم می گذاشت؟
اگر تو نبودی چه کسی گهواره ام را بین کهکشان و ملکوت تکان می داد و برایم از کودکی
ستاره ها قصه می گفت؟
اگر چشمهای تو نبود ، اگر دستهای تو نبود ، اگر آواز نرم لالایی تو نبود ، اگر لبخند تو نبود ،
بند بند تنم از هم می گسست و یک قطره شبنم هم روی گلبرگهایم نمی نشست.
تو بودی که با ابرها و رنگین کمان برایم جامه دوختی و رویاهایم را در آغوش گرم خود جا
دادی.
تو بودی که شادیهایت را نثارم کردی ...
اگر تو نبودی ، اگر تو را نمی دیدم ، این چشمها و این دل به چه کار می آمد؟
مادرم ...
هر آنچه دارم و به آنچه رسیده ام همه از برای توست ...
تو بهترین شعر آفرینشی ...
تو زیباترین امید من هستی ...
دوستت دارم و به نگاه گرم تو محتاجم ...
معصومه(چهارشنبه 86 فروردین 22 ساعت 11:52 صبح )
دیدگاههای دیگران () |